سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قرارمون تو آسمون
 
لینک دوستان

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــا!

تو را شکر میکنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم ،

و به ارزش کیمیایی درد پی ببرم ،

و نا خالصی های وجودم را در آتش درد بسوزم ،

و خواسته های نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم ،

 و هنگام راه رفتن روی زمین و نفس کشیدن هوا وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم ...

 

خدایــــــــــــــــــــــــــــــا!

تو را شکر میکنم که مرا در آتش عشق گداختی ،

و همه ی موجودات و خواستنی ها را به جز عشق و معشوق در نظرم خوار و بی مقدار کردی ،

 تا از کنار هر حادثه ی وحشتناک به سادگی و به آرامی بگذرم ،

و دردها ، تهمت ها ، ظلم ها ، فشارها ، شکنجه ها را با سهولت تحمل کنم .

 

خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــا!

تو را شکر میکنم که لذت معراج را بر روحم ارزانی داشتی

تا گاه گاهی از دنیای ماده در گذرم و آن جا جز وجود تو را نبینم ، 

و جز بقای تو چیزی نخواهم ،

و بازگشت از ملکوت برای من شکنجه یی آسمانی باشد که دیگر به چیزی دل نبندم .

 

خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــا!

اکنون احساس می کنم که در دریایی از درد غوطه می خورم و در دنیایی از غم و حسرت غرق شده ام .

به حدی که اگر آسمان ها و زمین را و تمام ثروت موجود را به من ارزانی داری به سهولت رد می کنم . 

و اگر تمام عالم را علیه من آتش کنی و آسمانی از عذاب را برسرم بریزی،

و زیر کوه های غم و درد شکنجه ام کنی ، حتی آخ نگویم ...

کوچکترین گله ای نکنم .

کم ترین ناراحتی به خود راه ندهم ،

فقط به شرط این که ذکر خود را و یاد خود را و زیبایی خود را از من نگیری ....

و مرا در همان حال به دست بلا بسپاری ،

به شرط آن که بدانم این بلا از محبوب به من رسیده است تا احساس لذت کنم ،

و تمام دردها و شکنجه ها را به جان و دل بخرم و اثبات کنم که عزت و لذت دنیا برای من یکسان است ....

خوش نداشتم و ندارم که دوستانم و بزرگان به خاطر دوستی و محبت از من دفاع کنند ،

و مرا از میان طوفان بلای حوادث نجات دهند .

یا رحمت و شفقت دوستان و مخلصین را برانگیزم و از قدرت معنوی و مادی آنان

در راه هدف مقدس خویش استفاده کنم....

همیشه میخواستم شمع باشم و بسوزم و نور بدهم .

می خواستم در دریای فقر غوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم .

می خواستم فریـــــــــــــــــــاد باشم...

 

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــا!

هدایتم کن ظلم نکنم ،زیرا می دانم ظلم گناهی است نابخشودنی .

نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلمی کثیف است .

محتاجم نکن تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت خیانتی ظالمانه است .

ارشادم کن بی انصاف نباشم زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد ...

راهنمایم باش حق کسی را ضایع نکنم ، زیرا بی احترامی به انسان ها همانا کفر به خدای بزرگ است ..

از بلای غرور و خود خواهی نجاتم ده تا حقایق وجود خود را ببینم و جمال زیبای تو را ...

پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر کن تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند ....

 

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــا!

من کوچکم ، ضعیفم ، نا چیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانم ...

خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم ..

 

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــا!

دردمندم . روحم از شدت درد می سوزد . قلبم می جوشد ، احساسم شعله می کشد ،

و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می زند .

مرا در بستر مرگ آرامش بخش .

مرا در بستر مرگ آرامش بخش

مرا در بستر مرگ آرامش بخش

 

خسته شده ام ، دلشکسته ام ، نا امیدم و دیگر آرزویی ندارم ...

احساس می کنم "  این دنیا دیـــــگر جـــای مـــــن نــــــــیست "

با همه وداع می کنم .

می خواهم فقط با خدای خودم تـــــنـــــــها باشم

 

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــا!

               از عالم و عالمیان می گریزم

                                              به سوی تو می آیم ....

 


[ یادداشت ثابت - شنبه 92/4/16 ] [ 7:16 عصر ] [ مهربون تر از خورشید ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

امکانات وب